سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اشعار و داستانهای عاشقانه
  •   برگِ دوم-پارههایی از رمان «دفتر خاطرات ثریا میم»
  •  

    برگِ دوم

    چند شب پیش دزد می‌آد مدرسه‌مون از دیوارِ حیاط یواشکی می‌پره پایین. بابای مدرسمون اونا می‌بینه می‌افته دنبالش روی پله‌ها لیز می‌خوره و پاش می‌شکنه. خدا رو شکر دزده رو گرفتن وگرنه چی می‌شد. حالا قرار شده همین جمعه، شاگرد اولای هر کلاس توی مدرسه جمع بشن با خانوم مدیر و ناظممون بریم بیمارستان دیدنش. پدر مادرام پول دادن یه دسته‌گل بزرگم براش بخریم.

    دیروزم خانوم معلم‌مون سر کلاس می‌گفت ما باید قدر بابای مدرسه‌مونو بدونم. به حرفش گوش بدیم.اذیتش نکنیم. بشکه‌ی آبو که با زحمت پر می‌کنه تا تشنگی‌مون برطرف بشه،الکی وسط حیاط هدر ندیم.

    روی تخته سیاهنوشت از نظر شما قهرمان واقعی کیست؟

    گفتم: قهرمان یعنی کسی که از جونش برای دفاع از ما بگذره.

    گفت: آفرین!

    کلاس شلوغ شده بود. همه اجازه می‌خواستند حرف بزنن. مریم مختاری بلند شد گفت: قهرمان واقعی یعنی کسی که آدم بهش افتخار کنه و دلش بخواد جای اون باشه.

    از نظر مریم مختاری قهرمان واقعی فقط و فقط ماهی سیاه کوچولوئه؛ چون اینقدر شجاع بوده که تک تنها توی اقیانوس شنا کنه بره ببینه آخرای دنیا کجاست. گفتم برادر منم تک و تنها رفته انگلستان. گفت فرار کرد رفت؟ گفتم  پدرم بهش اجازه داد. گفت اون که چیزی نیست. هر کسی می‌تونه با اجازه‌ی پدرش هرجا دلش خواست بره. گفتم من‌که حاضر نیستم یه دقیقه‌ام از خونه‌مون دور باشم. گفت برای این‌که ترسوئی. اما من شجاعم چون فکرامو کردم یه روز از خونه‌مون فرار کنم. گفتم کجا می‌خوای بری؟

    گفت یه جای دور.

    فکر کردم کاش منم جرائت اونو داشتم بی‌اجازه از خونه‌مون بذارم برم یه جای دور. اما می‌ترسم. می‌ترسم یهو وسط خیابابون سرم گیج بره بیفتم زمین از هوش برم مردم دورم جمع بشن.

    گفتم مثلا کجا؟

    گفت: چه می‌دونم کجا. شاید سوار یه کشتی شدم رفتم طرف اقیانوس.

    گفتم: اگه کشتیه غرق شد چی؟

    گفت: شنا بلدم. خودمو می‌رسونم به یه جزیره.

    گفتم: پدر و مادرت می‌دونن؟

    گفت: چیو می‌دونن؟

    گفتم: که می‌خوای فرار کنی؟

    گفت: از کجا بدونن. این یه رازه. الان فقط تو می‌دونی.

    زنگ خورده بود. داشتیم از در مدرسه می‌آمدیم بیرون. آستین روپوشمو چسبید گفت قسم می‌خوری رازمو به هیچ‌کس نگی؟

    گفتم: نمی‌گم.

    گفت: این‌جوری نه؛ بگو به جون پدرم راز مریم مختاریو به کسی نمی‌گم.

    گفتم به جون پدرم راز مریم مختارییو به هیچ‌کس نمی‌گم.

    الان که اینو می‌نویسم نمی‌دونم ساعت چنده. اما چراغای خونه‌مون خاموشه به‌جز چراغ حیاط. بیرون داره برف به چه تندی می‌آد. چشام پر خوابه اما می‌ترسم باز بخوابم و اون خواب ترسناکو ببینم.ببینم که توی یه فرودگاه به چه بزرگی داریم دنبال چمدون‌مون می‌گردیم. مادربه ساعتش نگاه کرد وگفت چمدونو ولش کن تا دیر نشده بدو سوار قطار بشیم بریم لیدز.  بیرونِ فردوگاه بارون می‌اومد به چه تندی. تا اومدیم سوار قطار بشیم خانوم ناظمتون جلومونو گرفت، گفت: کجا؟

    گفتم دیدن داداشم. گفت: مگه نمی‌د‌ونید سیاووش توی کالج گم شده؟ چمدونمونو از پنجره قطار انداخت پایین و گفت: بهتره برگردین. دویدیم دنبال قطار. نفس‌نفس می‌زدم. سوار شدیم.  باد می‌خورد به‌صورتم. نمی‌دونم از کجا.  لرزم گرفته بود. یه جایی توی جنگل از قطار پیاده شدیم. مادرگفت این‌جا لیدزه. گفتم پس کو شهرنکنه اشتباهی پیاده شدیم. دستمو کشید برد جلو با انگشت یه ساختمون خیلی سیاهو توی یه جاده‌ی خاکی نشونم  داد و گفت: اینم کالج. از یه دیوار به چه بلندی خودمونو کشیدیم بالا. چترشو باز کرد گرفت بالای سرم گفت حالا بپر پایین. پریدم. زیر درختای اون طرف دیوار چند نفر نشسته بودند زیر نور شمع درس حاضر می‌کردند. تا ما رو دیدن گفتند سیاووش اینجا نیست شاید رفته ناهاری‌خوری. مادر گفت: بدو ثریا. می‌خواستم بدوم اما انگار پام شکسته بود. به‌زور خودمو می‌کشیدم جلو. جلوتر یه اتاق بود به چه بزرگی. همه نشسته بودند سر یه میز دراز ناهار می‌خوردند. مادر گفت شما سیاووش منو ندیدین؟ تند تند گفت اومدیم برش گردونم تهران. گفتند شاید رفته کتابخونه. تا اومدیم اونجا دنبالت فرار کردی خودتو از روی یه سکوی سیاهِ بلند انداختی وسط اقیانوس. سرم گیج می رفت. جوری که کم مونده بود بخورم زمین. مادرم نذاشت. پامو از توی گلِ‌ها کشید بیرون و گفت الان وقتش نیست. نذاشت برم کفشامو از توی گِلا در بیارم. پا برهنه سردم بود. یخ کرده بودم. دندونام بهم می‌خورد. گفت وایسا اینجا مواظب باش برادرت غرق نشه تا من برگردم خونه به پدرت خبر بدم.

    دستام افتاده بود به گزگز. چونه‌ام ِسر شده بود. معلوم بود بازم مثل همیشه می‌خوام غش کنم. گفتم کمک. بلند گفتم کمک. دهنم باز می‌شد اما هر کاری می‌کردم صدام درنمی‌اومد.

    یهو خیس عرق از خواب پریدم. 

     



  • نویسنده: پوریا(جمعه 90/9/25 ساعت 10:12 عصر)

  • نظرات دیگران ( )


  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • زندگی نامه یک دریافت کننده عضو
    برگِ دوم-پارههایی از رمان «دفتر خاطرات ثریا میم»
    برگِ اول-پارههایی از رمان «دفتر خاطرات ثریا میم» قسمت آخر
    پارههایی از رمان «دفتر خاطرات ثریا میم» قسمت اول
    داستان مسافر اتاق شماره 17
    داستان دونیمه(قسمت دوم)
    داستان دو نیمه(قسمت اول)
    داستان کلید
    یادی وحکاینی (قسمت دوم وآخر)
    یادی و حکایتی(قسمت اول)
    قسمت دوم داستان نیمه دوم
    داستان دونیمه(قسمت اول)
    نامه شهید عباس دوران به همسرش
    دانلود کتاب غروب جلال از سیمین دانشور
    دانلود کتاب مرگ در ونیز
    [همه عناوین(59)][عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 23223409
    بازدید امروز : 110
    بازدید دیروز : 327
  •   پیوندهای روزانه
  • n-4..swf - 38.5 Kb
    شعر و داستانهای عاشقانه [401]
    سیاسی ،اجتماعی [160]
    دانلود نرم افزار موبایل و غیره به صورت رایگان [218]
    [آرشیو(3)]


  •   فهرست موضوعی یادداشت ها

  • داستان[16] . داستان[2] . اتاق شماره 17,داستان,داستان عاشقانه,داستان اجتماعی,داستان زیبا . اهدای عضو.خاطرات یک دریافت کننده.اهدای عضو . خاطرات یه دریافت کننده عضو.اهدا کننده،دریافت کننده.خاطرات اهدا ک . خاطرات،دریافت کننده عضو.اهدا کننده.اهدای عضو.داستان اهدای عضو.خا . داستان ثریا میم,داستان ثریا م . داستان رنجیر عشق،عشق،داستان عاشقانه،داستان اجتماعی،داستان،داستان . داستان عاشقانه،داستان،داستان های اجتماعی،داستان های پندآموز . داستان غم انگیز،داستان،داستان یک دختر،داستان های غم انگیز . داستان لاستیک،داستان پنداموز،داستان زیبا،داستان عاشقانه . داستان,ثریا میم,داستان ثریا م,داستان ثریا . داستان,داستان عاشقانه,داستان اجتماعی,رمان . داستان,شعر,داستان اجتماعی,رمان,داستان های جالب, . داستان,مقاومت,عکس،کلید,پول,کارت اسکایپ,کارت ویزا,شارژ کش یو,پول، . داستان.گوره خر.کوره خر.داستان گوره خرها،خر ها،پوره،گوره،کوره خره . داستان،داستان عاشقانه،داستان اجتماعی . داستان،داستان کوتاه،داستان های قشنگ،داستان های آموزنده،داستان ها . داستان،داستان های عاشقانه،داستان های اجتماعی . داستان،نامه . دانلود کتاب سووشون،سووشون،سیممین دانشور . دو نیمه،نیمه،داستان دو نیمه،داستان،رمان . شهید عباس دوران،نامه به همسرم،نامه شهید عباس دوران . غروب های غریب.دانلود کتاب عاشقانه،کتاب غروب های غریب . مار،ماردرگلو،داستان،رمان،ماربازی،باری با مار،گلو،ماردر گلو،داستا . مرگ در ونیز،دانلود کتاب توماس مان،مرگ در ونیز،دانلود رایگان کتاب . نهایت عشق،داستان عاشقانه،داستان پندآموز،داستان عاشقانه . کتاب غروب جلال از سیمین دانشور،سیمین دانشور،دانلود کتاب غروب جلا .
  •   مطالب بایگانی شده

  • آرشیو داستان ها

  •   درباره من

  • اشعار و داستانهای عاشقانه
    پوریا

  •   لوگوی وبلاگ من

  • اشعار و داستانهای عاشقانه

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • PARANDEYE 3 PA
    سفیر دوستی
    .: شهر عشق :.
    شعر و داستانهای عاشقانه
    آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
    مذهب عشق
    دهاتی
    دکتر علی حاجی ستوده
    برای سلامتی مهدی صلوات
    حاج آقا مسئلةٌ

    جوکستان ، اس ام اس ، جوک ، لطیفه ، طنز ،jok+sms

    ترانه سرا
    مرجع بازی های آنلاین
    جوک،عکس،SMS
    Free Links

  •  لوگوی دوستان من





































  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی